دختر دریا

ساخت وبلاگ
❇️ درمرزِبی عبور پرسید عابری درمرز بی عبوردل را زدی ورق در جلد شهر دور؟ اخمم به پرسشش پیچید و ردشدماز معبدوطن درمدفن غرور حالا به غربتم،یک خلوت شلوغیک ظاهر لذیذ،یک طعم تلخ وشور تنهایی و من و رنجِ کشیدنی یک انزوای عور درهُرمِ یک تنور مانندیک شراب دُردِ تکبرمکم کم فرونشست درقلب چون بلور من ماندم و دلم،رسوای خاطرمیک دفتربزرگ درگنجه ای نمور تاریک خانه ی ِذهنم گشوده شد دارم زهرکسی تصویر نوظهور  مادر،پدر،رفیق،همسایه،هم محلاز هرکسی که داشت درعمرمن حضور دلتنگ می‌شوم حتی برای  آن خائن ترین رفیق،یا آن گدای کور دلگیر می‌شوم از دل بریدنم یک قلب زخمی ورویای سربه گور هربرگ خاطرات،هر روزپشت سر هر صفحه از دلم ،حالا شده مرور یک برگ مانده ودرسطرِآخرش یک پرسش عمیق دردفتری قطور«دل را زدی ورق ،در جلد شهر دور؟»پرسیده عاقلی در مرز بی عبور#ارسا_اجلالی دختر دریا...
ما را در سایت دختر دریا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bshaeranetaleghan0 بازدید : 113 تاريخ : يکشنبه 26 آذر 1396 ساعت: 8:43